دی، جوانی بیپروا، برای تمیز کردن یک استخر متروک به عمق 6 متر راهی سفری پرمخاطره میشود. او که از خستگی و گرمای هوا طاقت فرسوده شده، روی یک قایق بادی در اعماق استخر به خوابی عمیق فرو میرود. با طلوع خورشید، دی از خواب بیدار میشود، اما با صحنهای هولناک روبرو میشود. سطح آب استخر به طور چشمگیری پایین آمده و او دیگر نمیتواند به تنهایی از آن بالا برود. در تلهای مرگبار گرفتار شده، دی با وحشت فریاد میزند، اما صدایش در سکوت خوفناک استخر گم میشود. تنها چیزی که به گوش دی میرسد، صدای خروش وحشیانه موجودی از مزرعه کروکودیل در آن نزدیکی است. ترس تمام وجود او را فرا میگیرد. دی میداند که باید راهی برای فرار از این کابوس وحشتناک پیدا کند، اما چگونه؟ در حالی که زمان به سرعت میگذرد و سطح آب استخر بیشتر پایین میآید، دی با شجاعت و اراده خود برای بقا میجنگد. او با استفاده از هوش و خلاقیت خود، به دنبال راهی برای بالا آمدن از استخر و نجات جان خود میگردد.