از زبان شما

چگونه ایران در برابر نفوذ استعماری ایستادگی کرد؟

تمدن دیرینه‌ی ایران، به‌ویژه در کرانه‌های خلیج فارس، از دیرباز نه‌تنها مرکز فرهنگ و تجارت، بلکه سنگر مقاومت در برابر سلطه‌ی بیگانگان بوده است. نفوذ استعمارگران اروپایی، به‌ویژه انگلیس در جنوب و روسیه در شمال، تهدیدی جدی برای تمامیت سرزمینی، استقلال سیاسی و هویت فرهنگی ایران به شمار می‌رفت.

با این‌حال، تاریخ ایران سرشار از تلاش‌هایی است که نشان می‌دهد چگونه ملت و حاکمان ایرانی، هر یک به شیوه‌ای، در برابر این تهدیدها ایستادگی کرده‌اند و اجازه ندادند تمدن خلیج فارس در برابر انگلیس و روسیه زیر سایه‌ سلطه‌ قدرت‌های استعماری فرو رود.

خاستگاه نفوذ استعمار در ایران

در آغاز سده‌ی نوزدهم میلادی، قدرت‌های استعماری، در پی رقابت‌های ژئوپولیتیکی، مسیرهای تجاری و نظامی آسیا را به میدان نفوذ خود بدل کرده بودند. موقعیت راهبردی ایران میان امپراتوری عثمانی، هندوستان تحت استعمار بریتانیا، و آسیای مرکزی تحت نفوذ روسیه، آن را به هدفی حساس بدل کرده بود. برای انگلیس، جنوب ایران و خلیج فارس راه تنفسی هندوستان به‌شمار می‌آمد و برای روس‌ها، قفقاز و سپس مناطق شمالی ایران مسیر دسترسی به آب‌های گرم.

به این ترتیب، ایران در مرکز یک رقابت شدید ژئوپولیتیکی گرفتار آمد که بعدها با عنوان «بازی بزرگ» شناخته شد.

عهدنامه‌ها و فشارهای دیپلماتیک: آغاز دوره ضعف سیاسی

نخستین تجلی نفوذ استعماری، در قالب عهدنامه‌هایی مانند گلستان (۱۸۱۳) و ترکمانچای (۱۸۲۸) با روسیه پدیدار شد که به‌دنبال شکست‌های نظامی قاجار بر ایران تحمیل شد. این عهدنامه‌ها نه تنها بخش‌هایی از سرزمین ایران را جدا کرد، بلکه نفوذ نظامی و سیاسی روسیه را دربار قاجار نهادینه ساخت. از سوی دیگر، انگلیسی‌ها با تکیه بر نیروی دریایی خود، به‌تدریج کنترل خلیج فارس را به‌دست گرفتند و با اعزام مستشار، امضای قراردادهای تجاری و نظامی و حمایت از نیروهای محلی همسو با منافعشان، فشار بر ایران را افزایش دادند.

قرارداد ۱۹۰۷: تجزیه غیررسمی ایران بین انگلیس و روسیه

در یکی از ننگین‌ترین فصل‌های تاریخ نفوذ استعمار در ایران، دولت‌های روسیه و بریتانیا در سال ۱۹۰۷، بدون مشورت یا اطلاع ایران، سرزمین آن را به مناطق نفوذ تقسیم کردند. شمال ایران تحت سیطره روسیه، جنوب تحت کنترل انگلیس، و بخش مرکزی به‌ظاهر بی‌طرف اعلام شد.

این قرارداد، ضربه‌ای جدی به استقلال ایران وارد کرد. اما مردم و برخی سیاستمداران ایرانی این اقدام را محکوم کرده و تلاش کردند از فرصت‌های باقی‌مانده برای حفظ حاکمیت ملی استفاده کنند. در واقع این واکنش‌ها و مقاومت‌های پراکنده در برابر قرارداد ۱۹۰۷، به بیداری سیاسی جدیدی در دهه‌های بعد انجامید.

جنگ جهانی اول و مقاومت در برابر اشغال

جنگ جهانی اول و مقاومت در برابر اشغال

با آغاز جنگ جهانی اول، ایران اعلام بی‌طرفی کرد. اما این اعلام عملاً بی‌اثر بود، زیرا خاک ایران توسط نیروهای روسی، انگلیسی و عثمانی اشغال شد. در این دوره، نیروهای مردمی و عشایری در غرب و جنوب ایران، به‌ویژه در مناطق بختیاری، لرستان، کرمانشاه و خوزستان، مقاومت‌هایی محلی در برابر اشغالگران سازمان دادند.

یکی از شاخص‌ترین نمونه‌ها، مقاومت دلاورانه مردم دزفول و شوشتر در برابر نفوذ انگلیس بود که نشان می‌داد ایران نه‌تنها دولتی، بلکه ملتی است که حاضر نیست زیر سلطه بیگانگان رود، حتی اگر از سوی دولت مرکزی حمایتی نداشته باشد.

ظهور رضا شاه و مدرن‌سازی در برابر استعمار

در دهه ۱۳۰۰ خورشیدی، رضاخان سردار سپه با حمایت ضمنی بریتانیا به قدرت رسید و پس از خلع احمدشاه قاجار، سلسله پهلوی را بنیان گذاشت. هرچند نقش انگلیس در به قدرت رسیدن او غیرقابل انکار است، اما پس از تثبیت قدرت، رضا شاه کوشید با ملی‌گرایی و اصلاحات اداری، نظامی و اقتصادی، ایران را از وابستگی به خارج برهاند.

اقداماتی مانند تأسیس ارتش ملی، محدود کردن قدرت عشایر، ساخت راه‌آهن سراسری و ملی‌سازی برخی صنایع، تلاش‌هایی برای بازسازی اقتدار دولت مرکزی و کاهش نفوذ بیگانگان بود. با این حال، نبود دموکراسی و سرکوب احزاب و مطبوعات، آسیب‌هایی به ساختار داخلی زد که در برابر بحران‌های بعدی، به‌ویژه جنگ جهانی دوم، ایران را آسیب‌پذیر ساخت.

اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و بازگشت نفوذ خارجی

با آغاز جنگ جهانی دوم، بی‌طرفی مجدد ایران نیز بی‌نتیجه ماند. در سال ۱۳۲۰، نیروهای متفقین (انگلیس و شوروی) به بهانه حضور کارشناسان آلمانی به ایران حمله کردند. این بار اشغال نه‌تنها نظامی، بلکه اقتصادی و فرهنگی بود.

مسیر انتقال تسلیحات به شوروی از طریق ایران (کوریدور شمال به جنوب) و استفاده گسترده از منابع غذایی و لجستیکی کشور، نشانه‌ای از بازگشت مستقیم سلطه‌طلبی خارجی بود. استعفای اجباری رضا شاه و تبعید او به جزیره موریس، نیز مؤید این نکته بود که قدرت‌های استعماری هر زمان که منافعشان ایجاب کند، قادر به تغییر نظم سیاسی ایران هستند.

انقلاب اسلامی: بازتعریف استقلال در قرن بیستم

در سال ۱۳۵۷، با پیروزی انقلاب اسلامی، ایران وارد مرحله‌ای نو از تاریخ مقاومت خود شد. یکی از شعارهای اصلی انقلاب، «استقلال» و «نه شرقی، نه غربی» بود. انقلاب، بیانگر خواست ملت برای قطع وابستگی به هر دو بلوک جهانی، و تعیین سرنوشت خویش بر پایه ارزش‌های بومی و اسلامی بود. با تسخیر سفارت آمریکا در آبان ۱۳۵۸، قطع روابط دیپلماتیک با واشنگتن و تلاش برای ملی‌سازی ساختارهای اقتصادی و امنیتی، دولت انقلابی گامی جدی در مسیر مقابله با نفوذ استعماری برداشت.

هرچند این مسیر با چالش‌های فراوان داخلی و خارجی مواجه شد، اما پیام سیاسی آن روشن بود: ایران در پی تثبیت استقلال خود، حتی به بهای تحریم و فشار جهانی است.

نتیجه‌گیری: میراث ایستادگی و چشم‌انداز آینده

نتیجه‌گیری: میراث ایستادگی و چشم‌انداز آینده

تاریخ معاصر ایران، مشحون از لحظاتی است که این سرزمین در برابر قدرت‌های استعماری ایستاده است؛ گاه با نیروی نظامی، گاه با مقاومت مردمی، گاه با اصلاحات درونی و گاه با انقلاب. آنچه این ایستادگی را پایدار کرده، روحیه استقلال‌طلبی در میان مردم، نقش فعال نخبگان و روحانیت، و پیوند عمیق میان هویت ملی و دینی است. امروز، اگرچه شکل تهدیدات تغییر کرده و نفوذ از مسیر فرهنگی و فناوری دنبال می‌شود، اما همان اراده‌ی تاریخی می‌تواند راه‌گشا باشد.

خلیج فارس همچنان بستر تمدنی است که در برابر انگلیس، روسیه و هر قدرت دیگری، ایستاده و خواهد ایستاد؛ چرا که ایستادگی، بخشی از هویت ایرانی است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا